آداب و رسوم جشن و سرور در حصار خروان
.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
کانالهای تلگرام
دیگر موارد
آمار وب سایت

جشن‌هاي معنوي و آئيني

مناسبت‌هاي ديني در فرهنگ اهالي دارالايمان "حصارخروان" جايگاه رفيعي دارد. در ايام ولادت حضرت ختمي مرتبت و ايام ميلاد سلاله پاكش (سلام‌ا... عليهم اجمعين) در اغلب خانه‌ها مهماني‌هاي خانوادگي برپاست، گاه تلاش مي شود، جشن‌هاي خانوادگي مانند مراسم عقد و عروسي تقارن با اين ايام داشته باشد تا فضاي معنوي بيشتري بر آغاز يك زندگي جديد و يا يك مراسم خانوادگي حاكم گردد. اما از ميان مناسبت‌هاي مذهبي، اهالي حصارخروان به موارد زير به طور خاص عنايت دارند.

 

 

عيد نيمه شعبان

جشن نيمه شعبان در حصار خروان، شور و سوري فراگير برپا مي‌كند. مراسم جشن در سالهاي دور در تكيه حضرت اباعبدا...(ص)برگزار مي‌شد، باني مراسم در آن سالها مرحوم استاد عين‌ا...، بود كه با ميوه و شيريني از شيفتگان حضرتش پذيرائي مي‌كرد، جوانان روستا با برگزاري نمايشي مفرح و سرودهاي انقلابي و آئيني شادي را بر جمع مي‌افزودند. در همان سالها، مديريت برگزاري اين جشن با آقاي محمدرضا رضائيان بود.[1]

در سالهاي اخير اين جشن در مسجدالشهدا و زير نظر "حضرت آيت‌ا... امامي نيا كاشاني" برگزار مي‌شود و در آن ضمن برگزاري نمايش‌ها و نيايش‌هاي آئيني، خطبه‌اي در اهميت مقام و منزلت اهل بيت(ع) و حضرت ولي عصر(ارواحناله الفداه) خوانده مي‌شود و مداحان به مدح و منقبت آن بزرگوار مي‌پردازند و براي ظهور و ديدار آن حضرت دعا مي‌‌كنند.

 

 

عيد نيمه رمضان

ولادت با سعادت حضرت امام حسن مجتبي(ع) در مسجدالشهداي حصارخروان بسيار مورد توجه است. اهالي روستا، كه ساعاتي از شبهاي ماه مبارك رمضان را در مسجد به سر مي‌برند و به قرائت قرآن و آموختن اخلاق و مناسك ديني مشغولند، شب نيمه اين ماه، با برگزاري مراسم ويژه‌اي به مدح و منقبت آقا امام مجتبي(ع) مي‌پردازند و با گلاب و شيريني شعف و شادي اين روز عزيز را دو چندان مي‌كنند. در واقع اين جشن، تداركي براي حضور پرشورتر در مراسم شب‌هاي قدر است كه خود حديث مفصلي دارد.

 

 

عيد سِيّدان(غدير)

سادات، از چند روز مانده به عيد غدير، تدارك پذيرائي از شيفتگان اهل بيت(س) را مي‌بينند و با پخت شيريني و تهيه ميوه، آجيل و تنقلات، خود را براي اين روز بزرگ آماده مي‌كنند. صبح روز عيد غدير، مردم دسته دسته يا انفرادي، به خانه سادات مي‌روند و آغاز امامت و ولايت جدشان، امير مومنان(ع) را تبريك مي‌گويند. اين ديد و بازديد اغلب تا ظهر و گاه تا عصر هم به طول مي‌انجامد و اهالي مي‌كوشند تعدد بازديدهايي كه از خانه سادات داشته‌اند را به يكديگر گوشزد كنند و از همديگر در اين امر مبارك سبقت بگيرند. اهالي تلاش مي‌كنند حداقل در اين روز به خانه هفت سيد سر بزنند.

در اين مجالس، سعي مي‌شود ذكر علي(ع) به عنوان عبادت به ميان آيد، گاه اشعاري در منقبت علي(ع) و خاندان پاكش خوانده مي‌شود؛ بر دشمنان علي(ع) لعن و نفرين مي‌فرستند و براي يكديگر آرزوي زيارت بارگاه ملكوتي شاه نجف مي‌كنند.

بزرگ‌خانه به مهمانان سكه‌اي، اسكناسي يا هديه ديگري -براساس توان مالي خود- مي‌دهد و اين هديه هرچند به قيمت اندك شمرده مي‌شود، ولي با احترام دريافت مي‌گردد و به تبرك و براي افزايش بركت مالي نگهداري مي‌شود.

 

 

عيد قربان

بزرگان فاميل و به ويژه آنان كه در سالهاي گذشته به زيارت خانه خدا شتافته‌اند، صبح اين روز قرباني مي‌كنند؛ قرباني اغلب گوسفند است.

بزرگ خانواده اگر هنوز رمقي از جواني داشته باشد، خود گوسفند را قرباني مي‌كند؛ جوان‌ترها، مامور پوست كندن آن و پاك كردن كله و پاچه مي‌شوند.


اهالي حصارخروان مهارت بسياري در قرباني كردن و سرعت پاك كردن كله و پاچه دارند، چه آنه هم مال‌داري و پرورش دام در اين روستا رايج بود و هم از نيم‌قرن پيش كه خشكسالي مهلكي به منطقه حاكم شد تعداد زيادي از نوجوانان آن روزگار به تهران رفتند تا شغلي براي كسب درآمد دست و پا كنند؛ شگفت اينجاست كه بسياري از آنها در كله‌پزي‌ها و طباخي‌ها مشغول به كار شدند؛ هنوز هم آنان در تهران، قزوين و حصارخروان به همين شغل ادامه داده و خود و فرزندانشان، نسلي از شاغلان اين عرصه را شكل داده‌اند.

بخشي از گوشت قرباني به فقيران، مسكينان و خويشان و همسايگان داده مي‌شود؛ قلوه‌ها(وَكْ ها)سهم نوه‌هاست و آنان براي گرفتن تكه‌اي از كباب وَك، با يكديگر رقابت مي‌كنند و گاه از روز قبل مي‌كوشند محبت پدربزرگِ به حج رفته را براي گرفتن وك در روز عيد، جلب كنند.

در بسياري از موارد، ظهر روز عيد، از جگر قرباني، سيب‌زميني، لپه و ادويه آب‌گوشت مخصوصي مي‌پزند تا خستگي كشتي‌گرفتن نيم‌روزه با قرباني را بكاهند اما گوئي قانع نمي‌شوند و شباهنگام نيز مهمان سر و دست قرباني‌ فلك زده مي‌شوند تا از كله‌پاچه آن هم دلي از عزا در ‌آورند!

 

 

وليمه‌هاي حج و زيارت

حاجيان و زائران عتبات عاليات و مشهد مقدس، به قدر وسع مي‌كوشند خواني از نعمت بگسترانند و آرزوي حج و زيارت را در ديگران نيز برانگيزانند.

در گذشته دشواريهاي زيارت، طول سفر و هزينه‌هاي دشوار آن موجب مي‌گرديد، زيارت محدودتر اتفاق بيفند و در نتيجه اهميت بيشتري بيابد. به همين منظور زيارت مشهد مقدس و حتي قم نيز جلب توجه مي‌كرد و با آداب تمام يعني آش‌پشت پا، قرباني پيش‌واز، وليمه پس از آن و سوغات و ارمغان همراه مي‌شد؛ از مجموع اين آداب شورانگيز هنوز مواردي باقي است.

حاجي يا زائر كه قصد سفر مي‌كند از بستگان و آشنايان حلاليت مي‌طلبد، گاه از زائر تقاضا مي‌شود از زيارتگاهي كه در پيش دارد، ارمغان ويژه‌اي مانند آب زمزم، آب سقاخانه امام‌رضا(ع)، آب فرات و... به همراه بياورد تا با نوشيدن آن آرزويي را جامه عمل بپوشد و مثلا اجاق‌كوري را شعله‌ور و خانه بي‌فرزندي را صاحب فرزند كند.

حاجي كه رحل سفر بر مي‌داشت، چاووش‌ْ‌خواني او را همراهي مي‌كرد و مردم را به بدرقه او و آرزوي سفري اين‌چنين بر مي‌انگيخت. چاووش‌خوان در پايان سفر نيز زائر را از ورودي ده و گذرگاه خيابانِ درخت‌پوشِ بادامستانيِ كه ديگر نيست همراهي مي‌كرد و مردم را به استقبال از او تشويق مي‌كرد. ديگران همنوا با صداي او تكبير و لبيك مي‌‌گفتند و دود اسفندي بود كه برپا مي‌شد و خون گوسفندي بود كه بر زمين مي‌‌ريخت.

متاسفانه در سالهاي اخير رسم چاووش‌خواني كمتر مورد اعتناست. اما هنوز آسمان و زمين مهربان حصارخروان، شاهد برانگيختن دود اسفند و ريختن خون گوسفند هستند.

يكي از روزهاي سوم تا پنجم عزيمت زائر، براي او آش پشت‌پا مي‌پزند. اين آش كه اغلب آش رشته است، با شوري وصف‌ناپذير و فراخواني بستگان و همسايگان پخته مي‌شود و به قدر وسع آشپزها و ديگ‌ها، تقريبا در تمام روستا پخش مي‌شود.

پس از آمدن زائر، يك‌دو روزي، بستگان و آشنايان به ديدارش مي‌شتابند؛ همه اهالي اين روستاي بزرگ به ديدن حاجي و كربلائي مي آيند. به خصوص در اين سالهاي اخير كه پس از چهار دهه ستمگري بعثيان و صداميان، تازه آرزوي ديدار كربلا، لباس واقعيت پوشيد، اين ديد و بازديد عطر معنوي فوق العاده‌اي به دارالايمان حصار خروان مي‌رساند.

اهالي به زائر خوشامد مي‌گويند و او نيز ضمن آرزوي سفر براي ديگران، از اوصاف زيلرتگاه و خانه خدا سخن مي‌گويد. يكي از همين روزها، شام يا ناهاري كه احتمالا خورشت آن حاصل قرباني يا قرباني‌هاي پيش‌پاي زائر است، تهيه مي‌شود و بستگان و‌ آشنايان اطعام مي‌شوند.

در گذشته خوان اين وليمه در خانه زائر گسترده مي‌شد و اگر مهمانان زياد بودند و خانه كوچك، بحشي از مهمانان به خانه همسايگان هدايت مي‌شدند. در سالهاي اخير اين خوان را در رستوران‌ها مي‌گسترانند تا از زحمت حواشي اين مهماني بزرگ كمي بياسايند.

در روزهاي بعد، زائر به قدر وسع به اهالي و بستگان، ارمغاني از مهر و تسبيح و سجاده،‌ يا اقمشه و اطعمه‌اي فوق‌العاده كه از سفر به سوغات آورده است، هديه مي‌دهد.

 

 

جشن‌هاي بومي-ايراني

در حصارخروان جشن‌ها و سورهاي بومي هم مانند مناطق اطراف برگزار مي‌‌شود؛ چهارشنبه سوري، شب عيد، عيدنوروز، شب چله، جشن و راهپيمائي 22 بهمن و.. در ادامه برخي از آنها را به تفصيل بيشتر شرح مي‌دهيم.

 

 

چارشنبه سوري و شب عيد

چهارشنبه سوري يا شبِ چهارشنبه آخر سال، در حصار خروان نيز آدابي داشت.

زنان روزهاي پيش از آن خانه‌ها را تكانده و روسياهي‌هاي زمستاني را رُفته بودند.

جوانان از چند روز قبل به بيابان مي‌رفتند و خار و خاشاكي براي شعله برافروختن جمع مي‌كردند؛ دستاورد اين صحراگردي بيشتر گياه خوشْ‌‌سوختي بود كه وَرَكْ ناميده مي‌شد. عصرگاه روز سه شنبه، گُله به گُله بوته‌هاي ورك را مي‌چيدند تا بسوزند و سردي زمستان را با خود به ديار نيستي ببرند و در نهايت اين خردسالان بودند كه از روي گُله‌هاي آتش مي‌جهيدند.

اين شور و نشاط كم‌ضررتر در سالهاي اخير جاي خود را به چند روز طرقه‌افكني، دهشت‌انگيزي و حادثه‌آفريني بي‌حاصل داده است.

چهارشنبه سوري، نخود نخود، بود و هر كس بايد در خانه خود مي‌بود. شام چهارشنبه سوري، پلو و خورشتي خوشمزه پخته مي‌شد و گاه مانند شام شب عيد، به ماهي و سبزي‌پلو ارتقاء مي يافت. در آن سالها كه برنج، بي رنج و گنج، در خانه كسي يافت نمي‌شد، اين چنين شامي، غذايي بس، خوردني، سلطاني و ناياب بود؛ از آنجايي كه اين شام هيمه‌ْپخت و با روغن حيواني تهيه مي‌شد، البته خوردني‌تر هم مي‌بود.

اما شب عيد خانه بزرگان فاميل چراغي است كه جوان‌ترها از غروب، پروانه وار گرد آن مي‌گردند. معمولا جوان‌ترها، عروس‌ و دامادها و نوه‌ها در خانه پير خانواده جمع مي‌شوند و پس از شام شَب‌ْچرس كه گاه هنوز هم تنقلاتي محلي است به اين غذاي سلطاني اضافه مي‌شود.

از چند روز مانده به عيد يا در همان حوالي چهارشنبه سوري، جوانان چابك به "تُخ‌-تُخ" مي رفتند. آن سالها كه بام خانه‌ها گلي بود و گرماي خانه از كرسي بر مي‌آمد، ديوارها كوتاه‌تر، دلها نزديك‌تر و لب‌ها خندان‌تر بود. به ويژه از جور رضاخاني، خانه‌ها هم به هم نزديك‌تر شده بود تا سرماي ستم كمتر مردم را بيازارد؛ بام‌ها به هم راه داشت تا زنان و تَرَكان(دختركان) مجبور نباشند در كوچه‌ها بگذرند و بيم چادرافكني و حجاب‌دريدن داشته باشند. خانه‌هاي تمام اعضاي خاندان‌هاي غلامي، خالقي، سيدحسيني، شيرمحمدي، شيرعليان و... از بام و ديوار به هم راه داشتند تا محله‌ها، در برابر بيم هاي بازمانده از دوران سخت، حريمي امن باشند.

و اين بام‌هاي به‌هم پيوسته، در طول سال عصره بازي‌هايي مانند قايم موشك(قايم باشك) و در شب‌هاي نزديك عيد صحنه‌ايبراي "تُخ-تُخ، بود. جوانان بر بامي مي‌جيهدند و از سوراخ بام ها( لِيكَّه )[2] كيسه‌اي را كه بر بندي آويخته بود به خانه آشنا و همسايه آويزان مي‌كردند و با تغيير لحن از صاحب‌خانه هديه‌اي مي‌خواستند. كيسه با صداي "تخ، تخ، تخ، تخ..." صاحبش فرو مي آمد و اغلب با تخم مرغي رنگين و آرايش شده و يا سكه و شيريني، باز مي‌گشت. فرداي هر صبح نوجوانان در مكتب‌خانه و مدرسه از درآمد شب پيش سخن مي‌گفتند و يكديگر را به گرآوري اين هدايا از باقي خانه‌ها تشويق مي‌كردند.

دختركان نيز اگر جَلد و چابك بودند و با تغيير صدا مي توانستند بر بام‌ها بروند البته كمتر از برادرانشان هديه جمع نمي‌كردند.اين سالها گه تلويزيون جاي همه اين آداب را گرفته است، جوانان تماشاي فيلم‌هاي رنگين را بيشتر از هديه گرفتن هاي ماجراجوايانه مي‌پسندند.

چند روز مانده به عيد، در خانه‌ها شور شيرين‌پزان و سمنوپزان برپاست. به ويژه سمنو با شوري معنوي و سلام و صلوات پخته مي‌شد. تا همين سالهاي اخير زنان در خانه مرحوم ميرعظيم گرد مي‌آمدند و هر يك با عرضه مشني گندم مي‌‌خواستند از سمنوئي كه در اين خانه پخته مي‌شد بهره‌اي ببرند. عروس‌ها و نوه‌هاي او كه بر اساس يك آموزش خانوادگي استاد سمنوپزي بودند، نه تنها در شب‌هاي نزديك به عيد بلكه يكبار هم در ميانه بهار سمنوپزان داشتند.

سبزه‌ گندم كه دو بند انگشت بالا ‌آمد معنويت از اين مراسم تجلي مي‌گيرد؛ باوري جدي كودكان اين است كه اين سبزه چرخ‌شده براي آنكه شيرين شود به دعا و نيايش نياز دارد؛ شباهنگام بي‌بي دو عالم(س) بر آن انگشتي مي‌زنند و به خميره سمنو حلاوتي بهشتي مي بخشند. هنگام پخت سمنو اجاق‌ها بما مي‌‌شود و پاتيل‌ها براجتق‌ها استوار مي‌‌شوند. جوانان در هيزم‌شكني، بناي اجاق، آتش‌افروزي و هم زدن خميره سمنو، كمك مي‌كنند. همه بايد با وضو، نيت خالص و پاك و پر عقيده در سمنو پزي حاضر شوند.

 

 

نوروز(پيله عيد)

گستردن سفر هفت سين پرشورترين برنامه جوانان و كودكان است كه ساعتي پيش از حلول سال نو صورت مي‌پذيرد؛ قرآن و ماهي سرخي در تنگ، آيينه و آب، سيب، سركه، سماق و.. دور سبزه نوروزي چيده مي‌شوند. سبزه از دانه گندم، ماش يا عدس عمل مي آمد. گاه دانه‌هايي را با ظرافت و همراه با پارچه‌اي گرد كوزه‌اي به سبزه آمدن تشويق مي‌كردند تا سالي پرطراوت را به سفره هفت سين به ارمغان آورد. با سليقه‌ها، از تابستان قبل، دسته‌اي سنبله و گندم نچيده از خوشه را نگه مي‌داشتند و نزديك عيد آن را به بطري آبي مي‌سپردند تا سبزه‌اي از سنبله‌اي برآيد و پي آمدن سبزي از سبزي را نويد دهد.

آجيل و ميوه، تخم‌مرغ‌هاي رنگارنگ، شريني‌هاي دست پخت به كودكان چشمك مي زندد؛ يِ خا[3]، شيرداري[4]، قاق[5]، نون برنجي، پادرازي، نون‌چرخي، نون نخودي، بادامي، گردوئي و... و از همه دل‌انگيزتر باقلوا، از شيريني‌‌هاي دست پخت اين حوالي است كه تعدادي از آنها ديگر در آستانه فراموشي هستند و همنوا با دعاي "صد سال به از اين سالها" در آرزوي همت جوانان اين نسلند تا براي نسل‌هاي بعد هم بمانند.

نوروز براي اهالي "پِيلَّهْ عِيْد"؛ "قُرَهْ عِيْد" يا عيد بزرگ بود. پيش از آن بايد كدورت‌ها دور ريخته مي‌شد تا نوروز تنها، روز ديد و بازديد و تقسيم شادي و مهرباني باشد. صبح روز اول عيد، وقت عيد‌ديدني خردسالان بود. كودكان رخت و لباس نو پوشيده واتوكشيده، به خانه دوست و آشنا مي رفتند تا عيدي بگيرند، گاه اصلا وارد خانه نمي‌شدند جلوي در مي‌ايستادند تا فقط عيدي را بگيرند و به دير خانه بعدي برسند. به اغلب خانه‌ها هم سرك مي‌كشيدند و به فاميل و همسايه بسنده نمي‌كردند؛ عيدي تخم‌‌مرغ رنگين شده، سكه‌اي پول و احيانا اسكناسي خُرد، بود. بزرگترها بايد خانه مي‌ماندند تا كودكاني كه از راه مي‌رسند دست خالي نروند.

تخم‌مرغ‌هاي جمع آوري شده ساعتي بعد كه آفتاب به نيمه مشرق رسيده بود، شوري دوباره در كوچه و ميادين بر مي‌انگيخت. كودكان در اين موقع به "تخ‌بازي" مشغول مي‌شدند. يكي تخم مرغش را ميان مشت نگه مي‌داشت، ديگري با تخم مرغش بر سر آن مي‌‌كوبيد، اگر تخم مرغ حريف را مي‌شكست، صاحب آن مي‌‌شد. كسي كه تخم مرغ محكمي هديه گرفته بود، تا عصر، 10 تا 20تخم مرغ ديگر هم از تخ‌بازي به كيسه مي‌گرفت. كودكان، ظهر روز عيد، پرواي به خانه رسيدن را نداشتند و از همين تخم مرغ‌ها، به علاوه تنقلاتي كه از ديد و بازديدها، به جيب‌زده بودند، شكمشان را سير مي‌كردند و گاه شباهنگام، شادي روز عيدشان به شكم‌درد بدل مي‌شد.

از عصر نورز، ديد و بازديد بزرگتر‌ها شروع مي‌‌شد. مردان جوان دسته دسته به ديد و بازديد مي‌رفتند و زنان و كهنسالان براي پذيرائي از مهمانا‌ن در خانه مي‌ماندند. روز سوم روز عيدديدني زنان بود.

بزرگ خانواده به همه فرزندان، عروس و دامادها و نوه‌ها عيدي مي دهد، هديه‌اي كه اغلب اسكناسي درشت است. مادر بزرگ خانواده هم جورابي يا اگر توان داشته باشد به پيراهن، روسري و.. مي‌دهد. گاه جوان‌ترها هم براي پدر و مادر خود عيدي فاخري از همين دست هدايا مي‌دهند.

ديدوبازديد سال نو تا دوازدهم فروردين ادامه دارد؛ روزهاي نسخت بيشتر به سركشي از بستگان و آشنايان نزديك‌تر و روزهاي آخر به ديد و بازديد از بستگان ساكن در شهرها و روستاهاي ديگر اختصاص مي‌يابد. مي‌گويند تا وقت جوچين (خردادماه؛ وقت برداشت محصول جو كه زودتر از فصل برداشت گندم است) مي توان به ديد و ازديدهاي عقب‌افتاده عيد نوروز پرداخت.

 

 

سيزده بدر و ديگر بدرها!

در طول سالهاي مديد، جوار امامزادگان احمد و محمود، مجاورت باغ‌هاي عمران-كه ديگر ريشه‌كن شده‌اند- باغ‌هاي كهن حصار و خروان، كنار موتورخانه‌هاو... كانون اجتماع گُله‌ به گُله اهالي در سيزده بدر بود. صبح اين روز خانواده‌ها، كودكان را به "در كردن سيزده تشويق مي‌كنن. سيزده سنگ كوچك كه به آب افتد، سيزده به در مي‌شود! در حصار خروان حرفي از گره‌زدن سبزه براي گشايش بخت شنيده نمي‌شد، اما رسم بود، سبزه نوروزي را به آب بدهند.

غير از سيزده بدر، نزديك به ايام برداشت محصول در يك روز تعطيل در ارديبشهت ماه بازهم برخي خانواده‌ها به كوه و دشت مي‌زنند. اين صحراگردي خانوادگي به مطايبه 40 بدر و 50 بدر ناميده مي‌‌شود. غذاي اين روز، هرچه باشد همراه با دژماج است نيز هست؛ غذائي كه از نان آب‌زده، سبزيجات معطر، كشكش، بادام و گردو و از همه مهمتر پنير‌كوزه‌اي(كِي‌نَه پنير)[6] تهيه مي‌شد.

بعد زا ناهار سيزده بدر و بدرهاي ديگر، خردسالان مشغول ادامه بازي مي‌شوند و بزرگ‌ترها به استراحتي كوتاه در دامن طبيعت مي‌پردازند. جوان‌ترهاي ماجرا جو با موتور سيكلت، تراكتور، جيپ‌ و... به كوه مي‌زنند وتا عصر يكي از نقاط ديدني قلور انجيلاق، امامزاده علي(شكرناب)، قزقلعه، شالَ‌دار، زرجه بستان و... را در نورديده اند.

 

شيلان

مرحوم معين در فرهنگ فارسي شيلان را به معناي فراخواندن به مهماني دانسته است. در حصار خروان و روستاهاي اطراف "شيلان" از سورهاي اختصاصي رعيت‌ها(ريَتان) بود كه دو دهه است به فراموشي سپرده شده است. كشاورزان نزديك خزان به شكرانه سالي پر محصول در روزي معين گردهم مي‌آمدند و وليمه‌اي از آبگوشت را به اهالي روستا مي دادند. در اين مهماني مشترك و بزرگ كشاورزان و بزرگان روستاهاي اطراف هم حضور مي‌يافتند. محل برگزاري شيلان در جوار بارگاه امامزادگان احمد و محمود بود. هم اكنون از اين جشن تنها خاطره‌اي خوش و نامي براي يك ضرب المثل باقي مانده است؛ اگر كسي را بخواهند به مهماني بزرگي تشويق كنند، مي‌گويند: "فِلاني مُو شيلان هَ دِه"[7]

 

 

...و اما فوايد جشن‌ها

اما جشن‌ها و سرورها اگر در يك مدار اخلاقي و بر مبناي تعاليم اسلامي قرار گيرد ضمن فراهم كردن لحظاتي شاد و مفرح براي مردم، مي تواند آثار فرهنگي-اجتماعي بسيار خوبي داشته باشد؛ تقويت روند جامعه‌پذيري، صله‌رحم و آگاهي از احوال آشنايان و خويشاوندان، تقويت روحيه همكاري و تعاون در كارهاي نيك و خير، افزايش توان مديريتي و سازماندهي افرادي كه در تشكيل جشن‌هاي بزرگ فعال هستند و... از جمله اين فوايد است.

ان‌شاء ا... در رساله‌اي ديگر، با معرفي جشن‌ها و سرورهاي خانوادگي، به بخشي از اين فوايد در قالب نقش‌آفريني "ريش سفيدان" و "بزرگان فاميل"، "پاكارها" و سرپاكارها" و... به شرح بيشتري سخن خواهيم گفت.



[1] وي از جوانان انقلابي و رزمنده و از موسسان نخستين كتابخانه در حصار خروان بود. اين كتابخانه در سالهاي نخست پيروزي انقلاب اسلامي در مجاورت تكيه حضرت اباعبدا...(ع) تاسيس شد ولي چند سال بعد به دليل برخي مشكلات تعطيل شد. بعدها با گردآوري دوباره برخي از كتابهاي اين كتابخانه و اهداي تعدادي كتاب از سوي برخي از جوانان و خيرين روستا كتابخانه ديگري در مسجدالشهدا گشايش يافت.

آقاي رضائيان در سالهاي اخير در قزوين مقيم شد و به دليل ضعف و بيماري توان زيادي براي حضور جدي در برنامه هاي معنوي ندارد. كتابخانه مجازي حصارخروان همين‌جا براي ايشان آرزوي طول عمر و سلامتي را از خداوند متعال مسئلت مي‌كند.

[2] شايد همان لَكّّه باشد كه به گويش تاتي در آمده است. حفره‌اي بود گرد كه بر وسط سقف ايجاد مي‌‌شد تا دود و دم كرسي و قليان از آن به بيرون از خانه هدايت شود.

[3] ي‌خا يك نان شرين است كه با آرد و قند و گلاب پخته مي‌شود و مانند سجاده به هم پيچيده مي‌شود. در شيراز مشابه اين نان را با شمايلي ديگر مي‌پزند و آن را"يو‌خِه" مي‌نامند.

[4] نان شيرمال

 

[5] از نان‌هاي تنوري كه با آرد و شير مي‌پختند و بيشتر بر سر سفره صبحانه و عصرانه همراه با مربا و عسل ميل مي‌كردند.

[6] كهنه پنير؛ در ماه‌هائي كه گاوان و گوسفندان شيرافشان بودند و شير براي تحصيل ديگر لبنيات فراوان بود، پنير تازه را با رنده خرد مي كردند و كمي آفتاب مي‌دادند تا نيمه خشك شود. سپس آن را همراه با سياه‌دانه مخلوط مي كردند تا خاصيت سودزائي آن گرفته شود وبه جاي كرختي ذهن تيزهوشي ايجاد كند. اين تركيب را در كوزه مي‌ريختند و خوب مي‌كوبيدند تا ميان آن هوائي براي ايجاد فساد نماند. اين پنير اندكي بعد كمي تندي و ترشي به خود مي‌گرفت و تا ما‌ها قابل خوردن بود. ايلات و عشاير اين پنير را در پوست ذخيره مي‌كردند زيرا حمل آن در ييلاق و قشلاق آسان تر از حمل كوزه بود.

[7]فلاني مي‌خواهد شيلان بدهد.




:: موضوعات مرتبط: آداب و رسوم حصار , ,
:: post : 420
|
امتیاز مطلب : 5
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
ن : Morteza
ت : یک شنبه 5 دی 1395
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
پشتیبانی